Thursday, 6 September 2012

شکوه خرد جمعی برای یک اتحاد ملی‌ مهیستان بختیاری




شکوه خرد جمعی



 انتخاب جمعی و اجتماعی و بالاتر از آن مشارکت جمعی در خلق این انتخاب  لازمه بقا و حیات فکری و اجتماعی هر ملتی می باشد به زبان دیگر تاریخ و فرهنگ ملتی پویا و زاینده است که مداوم و پی در پی از گذرگاه این انتخابها با تکیه بر اهرم تفکر جمعی گذشته  و آن چه به آن مقوله تعیین سرنوشت ملی گویند را تولید کرده در واقع در جهان متمدن امروز سرنوشت ملی،  اتفاقی و بر اساس بخت و اقبال یا با تکیه بر اهرم نیروی بیگانه و خارجی تعیین نمی شود بلکه آنرا باید ایجاد کرد خلق کرد تولید کرد، خلق سرنوشت ملی خود پیش نیاز ها و ابزار و ادواتی را می طلبد که مهمترین آن بلوغ خرد جمعی و پیامد آن  مشارکت درهدایت این خرد جمعی در بستر لایه های گوناگون اجتماعی ست از اینرو و به زبان دیگر اگر می خواهیم به سطح معقولی از نمودار کیفیت اجتماعی و سیاسی برسیم چاره و گریزی نیست مگر آنکه سرنوشت اجتماعی خود را خلق و تولید کنیم ،چرا که افکار عمومی متمدن امروزی، هرگز خلق سرنوشت ملی را به پیشانی نویس ملتها یا تند باد حادثه های اجتماعی نسپرده سرنوشت ملی نه از برون مرز وارد شدنی است نه حتی با کپی برداری از تجربه های غیر بومی مونتاژ شدنی هست این تجربه دست کم در بعد تاریخی اش برای کشور ما مستند و ملموس است


همین جا لازم است یاداوری کنم ایرانیان در این زمینه یعنی مشارکت در ایجاد خرد جمعی و از برآیند فلسفه مشارکت بی استعداد نبوده ، سفارش های روشن کهن فرهنگی  و هم تجربه های مستند و تاریخی شگفت انگیزی  که شوربختانه امروز با دور ماندن از این آموزه های فرهنگی در عرصه سیاست  یا اسیر کیش شخصیت شده  و گفتمان جمعی را تجربه نکرده ایم و یا نسبت به خلق سرنوشت اجتماعی بومی بی باور شدیم  ساده ترین و دم دستی ترین اشاره دور فرهنگ ایران به لزوم مشارکت نظر همگانی و تکیه بر خرد جمعی واژه آشنای انجمن هست که در زبان پهلوی و اوستایی باستان هنچامن گفته می شود هنچامن یا انجمن امروزی به معنای گرد هم جمع شدن  شور کردن  نهایتا حرکت جمعی و نه فردی برای انجام کاری  

همین واژه به تنهایی تجربه تاریخی و اعتقاد و سفارش صریح فرهنگی کهن ایرانیان را به موضوعی که در جهان متمدن امروز به آن میزگرد و شورا گفته می شود همین واژه به تنهایی تجربه تاریخی و اعتقاد و سفارش صریح فرهنگی کهن ایرانیان را به موضوعی که در جهان متمدن امروز به آن میزگرد و شورا گفته می شود
  نمونه عینی و تاریخی آن را می توان همچنان در فلسفه تاریخ شکل گیری شهر همدان و معنای نام همدان  دید نام همدان یا هگمتانه در واقع به معنای محل گرد هم آمدن است برای شور و مشورت و کسب نظر همگانی یا همان موضوع  مورد بحث ما یعنی تولید خرد جمعی  است هگمتانه از ریشه همان واژه انجمن است و اشاره به واقعه بسیار کهن یعنی اتحادیه اقوام ایرانی در دوره مادی ها برای تعیین سرنوشت کشور و ایجاد یکپارچکی و وحدت در ساماندهی امور
کشور با راهکار انجمن و میز گرد است،  و این یکی از کهن ترین اشاره های تاریخی ما درباره قدمت فلسفه مشارکت جمعی در تعیین سرنوشت ملی و حرمت بهره بری از نظر و دیدگاه همه گروه های فکری ست از اینرو باید آگاه باشیم که ما ملتی بی استعداد در تشکیل میزگرد و فلسفه مشارکت و بهره بری از خرد جمعی نیستیم.

 امروز نیز چه خواسته چه نا خواسته تاریخ ما را در برابر گزینشی سرنوشت ساز قرار داده  با گذر از رخداد های تلخ این سه دهه کشور و برای برون رفت از بن بست کنونی شرایط میهن، ما ناچار به تعیین سرنوشت ملی خود در همین لحظه هستیم  این اتفاق یعنی لحظه دگرگونی سرنوشت ملی ما دیر یا زود به وقوع خواهد پیوست اما مهم چگونگی آن و عوامل تعیین کننده آن است اگر چون گذشته آنرا به تند باد حادثه بسپاریم و با دور از آتش نشستن به هر دلیل و بهانه ای خود را تافته جدا بافته بدانیم یا چون برخی آنرا تنها به به دست و همت عوامل بیگانه و خارجی واگذار کنیم  بی شک ما نسلی خواهیم بود که استعداد بر جای گذاری نام نیک از خود را نداشته و بدتر از آن بدون هیچ تعارف یا شعاری  باید گفت عنوانی جز خیانت به سرنوشت باشندگان کنونی و آیندگان نمی تواند به آن داد چرا که نمی توان امروز در برابر دیدگان میلیونها ایرانی به ستم نشسته و منتظر سکوت کرد و در زیر لحاف کهنه تاریخ عقاید شخصی و گروهی و جناحی خود پنهان شد و با عدم مشارکت در تعیین سرنوشت کشور ،خود را تنها با دلیل و برهان های خاص فلسفی توجیه کرد و از قبول مسئولیت ملی شانه خالی کرد در این باره ما دست کم در طی این سه دهه همواره با دو دیدگاه مواجه بودیم

دیدگاه نخست بخش شرافتمند و زحمت کشی هستند که بنا بر مقتضیات شغلی خارج از دایره سیاست بوده اند و دیدگاه فلسفی آنها همواره بر این مدار بوده که ما به دلیل شرایط شغلی و حرفه ای خود نباید هرگز وارد حوزه فعالیت های سیاسی شویم در این طیف می توان به انبوه کوشندگان عرصه های فرهنگی هنری ،نویسندگان و دست اندر کاران رسانه ها خبرنگاران و بسیاری از این دست اشاره کرد باور ذهنی این بخش از هموطنان همواره آن بوده که رسالت فرهنگی و شغلی ما تنها بر افروختن چراغ آگاهی و کمک در جهت رشد نمودار روشنفکری جامعه است نه موضع گیری سیاسی با این باور دخالت در امر سیاست را امری ناپسند دانسته و همواره در حاشیه رخداد های مهم و سرنوشت ساز کشور قرار گرفته اند، و این خودیکی از عوامل مهم نارسایی عدم نتیجه گیری قطعی و نهایی در سرنوشت ملی ست. در این باره باید این پرسش را در مقابل دیدگان این طیف از هموطنان مطرح کرد تا چه اندازه شرایط غم انگیز و پر مخاطره کشور می تواند اولویت را به ادامه روند فعلی  و موضع گیری های این چنینی داد ؟

شخصا نه در جایگاهی بوده و هستم که بخواهم تلاش این بزرگواران را ناچیز انگاشته یا حتی بی تاثیر بدانم  اما پرسش اساسی آن است که چنین تلاش هایی تک بعدی تا چه اندازه به رشد و کیفیت نمودار حتی فرهنگی جامعه کنونی ایران کمک کرده و اگر کرده آیا آن کافی بوده است ؟در این سه دهه با ارج گذاری به همه این تلاشها در جهت روشن اندیشی و آگاهی بخشی چه اندازه آسیب های اجتماعی از جمله فقر فحشا اعتیاد انزوا و مهمتر از ان بحران هویت ملی که گریبانگیر نسل جوان ایرانی شده  کاهش پیدا کرده است؟ چه اندازه مولفه های ملی و بومی فرهنگ حفظ و نهایتا از آن در جهت بهبود وضعیت اجتماعی ایرانیان بهره برده ایم؟ آیا نباید امروز نشست و به این واقعیت اندیشید که با وجود همه این تلاشها ما هنوزمردمی هستیم که پشت در های بسته ی ابتدایی ترین حقوق شهروندی و دموکراسی به انتظاری که کم کم دارد نسلی می شود نشسته ایم؟ آیا هرگز در تاریخ کشورمان این اندازه انگاشته های فرهنگی و ملی مان غارت جعل و تخریب شده بود؟ هویت ملی ما تا به این اندازه تحقیر و تخریب شده بود؟ شما ای همه کوشندگان عرصه فرهنگ به راستی چه اندازه در بعد میراث فرهنگی ما توانسته ایم به پیش برویم؟ آیا میراث فرهنگی ما که شناسنامه تاریخی ماست امروز حال و روز خوشی دارد؟ بنا های تاریخی تخریب، نام های تاریخی و جغرافیایی مان جعل ،سنت و آداب و رسوم بومی منطقه ای و قومی روز به روز در وضعیت بحرانی، میزان نشر کتاب و انتشار آزاد اندیشه و عقیده چه نموداری در کشور دارد؟ وضعیت نه عامه مردم همان همکاران شما روزنامه نگاران نویسندگان شعرا خوانندگان هنرمندان سینما و موسیقی در چه شرایطی قرار دارد؟ در این سه دهه چه تولید فرهنگی بومی برای صدور به خارج از کشور برای  ماندگاری مولفه های فرهنگی و معرفی کشور به جهانیان و تغذیه نسل های آینده داشته ایم؟ چه اندازه با همه این روشنگری ها فضای گفتمان آزاد ایجاد شد؟ چه اندازه زندان ها را توانستیم از دگر اندیشان خالی کنیم و چند سر را از بالای دار نجات دادیم؟ چه اندازه نهاد های اجتماعی شکل گرفتند و نهایتا نام و شان ایران در دیدگاه جهانی امروز در چه نقطه ای ایستاده است؟ سخن در این باره بسیار است

با این همه آیا گاه آن نرسیده که با باور به مشارکت همگانی در تعیین سرنوشت ملی ،فضا و شرایط ازادی را برای کشورمان ترسیم کنیم که از رهاورد این ازادی بتوان انجمن های محلی و منطقه ای و ملی را در جهت تولید اطلاعات آزاد و ایجاد فضای گفتمان آزاد در جهت همان کوشش فرهنگی به منظور اعتلای فرهنگ و کمک به بلوغ فرهنگی اجتماعی کشور که مد نظر شما بزرگان است ایجاد کنیم؟ حقیقت آن است رسیدن به چنین فضایی نیاز به کشوری ازاد با ساختار سیاسی با ثباتی دارد که همگان نسبت به آن نظام سیاسی احساس تعلق خاطر داشته باشند و گرنه در گوشه ای از جهان به تنهایی نشستن وقلم فرسایی کردن به امید بهبود فضای روشنگری و رشد دادن مولفه های فرهنگی، تلاش بی نتیجه سی ساله ای است که باید در آن بازنگری کرد چرا که همین اندازه هم رژیم کنونی می تواند امیدوار باشد با تکیه بر رسانه ای چند وجهی خود و پشتوانه ثروت ملی بسیار قدرتمندانه تر و فراگیر تر از همه ما به تریج عقاید خود بپردازد،در عصر مشروطه کم نبودند این چنین روشنگری ها و تلاش های فرهنگی اما به دلیل عدم وجود همان ساختار سیاسی با ثبات هرگز منجر به نهادینه شدن دموکراسی در کشور نشد از اینرو تنها نوشتن و نوشتن و گفتن مشکل گشا نیست گاهی باید آستین بالا زد و خشت روی خشت گذاشت ،تعیین سرنوشت ملی با مقوله آلودگی ایسم های سیاسی شدن تفاوت بارز دارد، یکی از بدیهی ترین اصول روانشناسی که از نظرات روانشناس معروف مزلو برگرفته شده به خوبی نشان می دهد که تا جامعه ای دغدغه های ابتدایی اش مانند مسکن و غذا را برای خود حل نکرده باشد  ناتوان از درک اهداف متعالی تر مانند فلسفه هنر و خود شناسی است با این همه پرسش من از همه روشن اندیشان و فروزندگان چراغ راه آگاهی این است مخاطب همه تولیدات اندیشه ای شما در ایران گرفتار امروز کیست؟ شکم های گرسنه ای که تنها و تنها دغددغه اش ارتزاق است ؟ باید یکبار برای همیشه باور کنیم که ما در یک فضای آزاد و بی دغدغه هست که می توانیم کیفیت نمودار فرهگی را بالا ببریم  و مقوله فرهنگ را نهادینه کنیم  نهادینه شدن فرهنگ نیازمند شرایط ارام اجتماعی ست در دل بحران های عمیق سیاسی فرهنگ ظریف تر و لطیف تر از آن است که بتواند نهادینه شود از اینروست که باید ابتدا به خانه اندیشید خانه ای اگر نباشد سخن از امور متعالی  تلاشی بیهوده است جدای از آن باید گفت چه چیز دیگری هست که باید جوان امروز ایرانی بداند و نمی داند ؟ او خوب می داند اسیر دست حکومتی ظالم است خوب می داند دلایلش چه بوده و چیست خوب می داند راه برون رفتش چیست همه را اگر نه کم و بیش آنچه باید می دانست دانسته امروز تنها به دست یاریگری نیاز دارد تا از این باتلاق تاریخی بیرون بیاید و این شجاعت ما و شماست که کنارش بایستیم.

بخش دوم حاشیه نشینان لحظات حساس و سرنوشت ساز کشور اتفاقا برخی افراد و گروه هایی هستند که در اردوگاه سیاسی صاحب نام و پیشینه مشخص هستند اما هر بار به هر دلیل در این سه دهه یا بی استعداد از تشکیل یک انجمن ملی و شورای ملی بوده یا همواره معترض بر آن بوده اند، تجربه سه دهه گرفتاری کشور نشان داد  این دسته هرگز نتواست با درک شرایط زمان کلید حل مسئله را فراتر از اردوگاه حزبی جناحی و ایئولوژیک خود ببیند و امروز شوربختانه باید گفت هنوز هم با پافشاری بر مواضع شخصی حزبی و ایدئولوژیک خود هرگز به خواست نسل جوان به تنگ آمده امروز کوچکترین احترامی نگذاشته و ای بسا با همه گرفتاری ها و محدودیت ها هر گاه این نسل نو با درخواست از خردمندان بی ادعا تلاشی را  برای نجات خود و کشور اغاز کرده ،خواسته یا ناخواسته آن نتیجه ای را ایجاد کرده که رژیم همواره به دنبالش بوده با اعتراض ها سنگ اندازی ها و مانع تراشی ها

با این همه باید بدون تعارف بگویم حاشیه نشینی در برابر جنایت رژیم جمهوری اسلامی  با هر عنوان و دلیل فرهنگی که باشد و چه با هر بهانه و دغدغه سیاسی که باشد بی شک کمک به ایجاد فضای عمر بیشتر در رژیم است و پیامد آن هموار کردن راه ادامه جرم و جنایت او، این نتیجه درست همه خواست و آرمان رژیم است که دانسته و نادانسته تا کنون به دست برخی انجام شده است

در این میان نسل نو ایران اما هوشیار و با اعتماد نفسی که تجربه  بویژه سالهای اخیر در اختیارش گذاشت درک کرد باور کرد و دانست که می توان با تکیه بر اهرم خرد و با اعتماد به خردمندانی که هیچ ایسم و آیینی برایشان والا تر و گرامی تر از نام ایران عزیز نیست از این شرایط دشوار عبور کند ،بهروزی خودش را رقم زده و نام نیکش در تارک تاریخ آیندگانش بدرخشد با این باور بود که ما بعنوان بخش بزرگی از جوانان درون مرز و برون مرز و بسیاری از هم میهنان دلسوزو کاربلد،در هر گوشه از جهان بر مدار همان انجمن های خرد جمعی  ایرانی و باور و اعتقاد به این سفارش فرهنگی، طی چندین ماه رایزنی پیوسته با شاهزاده رضا پهلوی در ارتباط بوده و یک باردیگر او را به مسئولیت بزرگ تاریخی خود اشاره داده و با درخواست از ایشان تلاش شد فضایی ایجاد شود تا نخستین گام های  این هم اندیشی ملی برداشته شده و با اتکا به یک برنامه و ارداه ملی و بومی خارج از همه حوزه های فردی و جناحی راه برای ایجاد شورای ملی ایرانیان هموار شود

هرچند باید در همین جا ضمن قدردانی و ارج گذاری بر فروتنی ایشان، که با قبول این درخواست  یک بار دیگر نشان داد آنجا که نام ایران و ایرانی در میان باشد این استعداد را دارد تا فراتر از عنوان های سیاسی خانوادگی و تاریخی  معنای دوشادوش بودن و کنار جوانان و مبارزان درون مرز ایستادن را آن هم با وجود آگاهی از گوناگونی مرام و مسلک و دیدگاه های  سیاسی شان،بپذیرد و با درک شرایط زمان تنها بر اهمیت واژه سرنوشت ملی تاکید کند و حرمت خرد جمعی را بستاید، باید گفت پیش از این درخواست نیز او نشان داده بود دست کم مردی از جنس دیگریست  تلاش های چند سال اخیر وی این حقیقت را پیش چشم ما  و بسیاری جوانان دیگر قرار داد که خیلی پیش از اینها  او از دغدغه های حزبی جناحی و نام نشانهای خانوادگی عبور کرده و مفهوم سرنوشت مشترک یک ملت را به خوبی درک می کند، آنجا که وی می توانست با درس گیری از تجربه های تلخ خانوادگی و سیاسی همه این سالها، زندگی بی دغدغه و ارام شخصی را ترجیح داده و همچون بسیاری مدعیان عرصه سیاست خارج از گود موضوع را به حادثه تاریخ سپرده یا در آرمانی ترین شکلش مانند بسیاری از خانواده های سلطنتی  با ژستی روشنفکرانه خارج از دایره سیاست به امور دیگر همچون امور خیریه فعالیت های محیط زیستی و اعمالی از این قبیل بپردازد  اما راه دیگری برگزید تا حرمت شناسی ایرانی را از یاد نبرده باشد. جدای از این ما اطلاع قاطع و مستند داریم که تا چه اندازه در برابردرخواست های  جوانان درون مرز از ایشان، سیل انتقادات گاه سفارش ها و دلسوزی های  نسنجیده و به دور از واقعیات امروز ایران از دور و نزدیک به سویش روان شد که می توانست بهانه کافی را برای منفعل بودن ایشان فراهم آورد،  برای نمونه همین سفارش کندگان دلسوزان و منتقدان بودند  که مخالف حتی ایجاد وبلاگ از سوی شاهزاده برای ارتباط با  انبوه جوانان درون مرز بودند با این باور سطحی که برای شاهزاده افت دارد  وبی کلاسی ست قرار گرفتن میان عده ای جوان و نوجوان بی تجربه،

 مخالفت کردند ومگر می گذاشتند شاهزاده برود و از علی خامنه ای که مسبب اصلی تیره روزی امروز ایرانیان است شکایت کند! می گفتند مگر شما دادستان عمومی هستید؟ شما هدر می روید و این به صلاح شما نیست و نهایتا همین  دلسوزان  نا آگاه از شرایط امروز ایران و گاه منتقدان که اغلب با تیتر فرهیخته و روشنفکر در مقابل خواست جوانان و دلسوزان و کوشندگان سیاسی  ایستادند تا ایشان از تشکیل شورای ملی حمایت نکند  و باز چون گذشته همه چیز را به تند باد حادثه سپرده شده باشد یعنی همواره دور از گود نشستن و مصلحت اندیشی اما او جسارت تاریخی را از تاریخش اموخته بود

همه این تلاشها و این جسارت های تاریخی از سوی پسر خوب ایران شد تابگوید آنجا که نام وطن باشد جز سرباز وطن عنوانی ندارد و هیچ افتخار خانوادگی و سیاسی جز هنر سر باختن در راه میهن برای خود متصور نیست ،همه این تلاشها شد تا امروز بگوید اگر شورای ملی ایرانیان در این مدت با خون دل خوردن بسیاری از درونمرز و برون مرز شکل گرفته  نخستین مرد نام اشنای عرصه سیاست است که برای قبول مسئولیت فروتنانه آستین بالا می زند و با هر کم و کاستی کنار ما می ایستد همه اینها شد تا به من به تو و به همه ما بگوید در دورترین نقطه جهان کنار تو ایستاده ام و به تو اعتماد می کنم، ما هم با وجود رنگارنگی باورهای سیاسی مان با وجود همه محدویت های داخلی و خارجی آشنا و بیگانه کنار تو می ایستیم و تنهامی گوییم:مردان بزرگ تاریخ ساز همواره حادثه را افریده اند ، نه آنکه به انتظار حادثه نشسته باشند

با این همه اعلام حضور شورای همبستگی ایران قطعا فصل نوینی در تاریخ مبارزه میهن قلمداد خواهد شد و بی شک نسل نو امروز ایران اراده کرده تا به دور از هر دیدگاه فردی و حزبی و مسلکی  آزاد زنانه آزاد مردانه تنها و تنها به ایران و مردم رنج کشیده اش بیاندیشد همینجا و در این لحظه حساس تاریخی با ادای دین و احترام به پیشگاه ملت بزرگ ایران باید گفت شورای ملی ایران آخرین ابتکار و تلاش فرزندان شما در این راستاست ، امید که فرزندان خود را به اغوش گرفته و در این لحظه سرنوشت ساز تاریخی سرنوشت ملی مان راهمه با هم از هر قوم و تیره و طبقه  آنگونه که شایسته نام ایران است رقم بزنیم

ما را به دم تیر نگه نتوان داشت

در حجره دلگیر نگه نتوان داشت

آن را که سر زلف چو زنجیر بود

در خانه به زنجیر نگه نتوان داشت

شاد و فرخ باشید و همواره در راه عزیز ایران

مهیستان بختیاری